همهی این کارها برای بازآمدنِ او بود که تنها یکبار بههنگام کودکی به آن خانه آمده بود. و آندم که نوذر چرخِ کهنهپوش را به نفت آغشته میکرد، او در جایی بود. همیشه کسی در جایی هست و ما باید برویم بهسویِ او، و نمیدانیم او کجاست...
من ببر نیستم، پیچیده به بالای خود، تاکم / محمدرضا صفدری