نوشته بود: «همیشه سیگار آخر یک پاکت سیگار مزهی دیگری میدهد. تنها بازمانده از یک گروه بیستنفره که تمام خاطرات دنیای مقوایی را به خاطر دارد. همیشه آخرین قطعه چیز دیگری است. وقتی آخرین دوستت را دفن میکنی و بعد گلاب و اشک، تازه میفهمی که مردن چیز وحشتناکی است برای تو که آخری هستی، بدون اشک و گلاب.»*
آخری بودن، چیزی است شبیه تنها بودن؛ با این تفاوت که آدم تنها، همیشه آخری است، ولی آخری فقط وقتی تنهاست که همه رفته باشند.
* به گزارش ادارهی هواشناسی: فردا این خورشید لعنتی... / مهدی یزدانیخرم
به نظر من که آخری بودن همچین چیز بدی هم نیست. خیلی هم حال میدهد. میشینی واسه خودت خیال پردازی میکنی و تو خیالت به خودت افتخار میکنی که آی من آخری هستم و این حرفها...
اما یه شاعر ونزوئلایی هم هست که میگه: مردن٬ مردن است. چه اولی چه آخری.
باید وارد عمل شد و زندگی را کرد. چه اولی٬ چه آخری!
اولی و آخری نداره مهم اون حسیه که اون موقع داری .
آخری بودنم مثل خیلی چیزها نسبیه ، پس شاید بد باشه یا خوب
کی گفته آدم تنها همیشه آخری است.
وقتی آخری هستی باید خیلی مرد باشی. خیلی محکم باشی. باید مثل کوه باشی.
حالا که خوب فکر می کنم به نظر هم من هم اولی و آخری نداره مهم اون حسیه که اون موقع داری .
اخر بودن خوبه چون همیشه تو یادت می مونه مثل اولین بار
سلام هم دانشکده ای !
کاش پیوند میدادی اصل مطلب را میخواندم.....
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافهای و در آرزو ببست
(در رثای نبود پستی از کلک سامی)
یک پیشنهاد : همین الآن این وبلاگ را به قسمت Favorites اکسپلورر خودتان Add (اضافه) کنید و گاهگاهی به آن سر بزنید . قول می دهم که تمام سعی ام را بکنم که از این کار پشیمان نشوید .