چرا؟

[...]
ما که با هم گریه کرده بودیم.
نظرات 3 + ارسال نظر
م.ب. شنبه 23 تیر 1386 ساعت 11:25

چون اون قبلنا با کسای دیگه هم گریه کرده بود!
بنده خدا٬ کجای کاری؟

دکتر شنبه 23 تیر 1386 ساعت 15:27

آقای حسینی این م.ب چرا از همه‌ی شئون زندگی شما مطلعند؟ خوبیت ندارد در جایی که خانواده زندگی می‌کند این حرف‌های خانوادگی زده شود!!

م.ب. چهارشنبه 27 تیر 1386 ساعت 12:34

دکتر خداییش اینجاست که رفیق خوب رو باید شناخت.

باز هم دم من و خودت گرم. ببین یکی پیدا میشه واسه پستهای ... این آقا کامنت بذاره؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد