عوضی مگه ما گفتیم مقدسه؟دیدی خودت میخاری؟
عشق یه چیزی مثل کشک و دوغه...
می خوای مقدسش کنی،بفرما!
سهبار میروی زیر پنجرهی اولین معشوقت میشاشی... با شاش بچهی نابالغ میگذاری توی سایهی درخت بید مجنونی که باباش از آنجا رد شده باشد؛ شب چهلم اگر خوابت نبرد یک چیزهایی بهت میرسانند! احوال رفیقم؟
فکر کنم با فرض خلف حل شود.
عوضی مگه ما گفتیم مقدسه؟
دیدی خودت میخاری؟
عشق یه چیزی مثل کشک و دوغه...
می خوای مقدسش کنی،بفرما!
سهبار میروی زیر پنجرهی اولین معشوقت میشاشی... با شاش بچهی نابالغ میگذاری توی سایهی درخت بید مجنونی که باباش از آنجا رد شده باشد؛ شب چهلم اگر خوابت نبرد یک چیزهایی بهت میرسانند! احوال رفیقم؟
فکر کنم با فرض خلف حل شود.