-
مونولوگ (۲۱)
شنبه 21 بهمن 1385 06:56
میگفت: «برای عاشقشدن زیادی عاقلم.»
-
مگر نه؟
چهارشنبه 18 بهمن 1385 06:55
بیشتر اوقات، هنگامی که میگوییم «از فلانی خوشم نمیآید» در واقع داریم اعلام میکنیم که به او حسودیمان میشود.
-
...
دوشنبه 16 بهمن 1385 07:03
من بیبرگ خزاندیده دگر رفتنیام / تو همه بار و بری، تازهبهارا تو بمان
-
۴
پنجشنبه 12 بهمن 1385 06:51
آدمیزاد موجود غریبی است؛ به نداشتههایش بیشتر دلبستگی دارد.
-
در ماتم او خمُش مباشید
دوشنبه 9 بهمن 1385 17:47
ای قوم در این عزا بگریید بر کُشته کربلا بگریید با این دل مرده خنده تا چند؟ امروز در این عزا بگریید فرزند رسول را بکشتند از بهر خدای را بگریید از خون جگر سرشک سازید بهر دل مصطفی بگریید وز معدن دل به اشک چون دُر بر گوهر مرتضی بگریید با نعمت عافیت به صد چشم بر اهل چنین بلا بگریید دلخسته ماتم حسینید ای خستهدلان، هلا!...
-
مونولوگ (۲۰)
جمعه 6 بهمن 1385 06:54
میگفت: «عشق خوب است خیالی و فانتزی باشد. دیگر خیالت راحت است که خراب نمیشود.»
-
امید عبث
سهشنبه 3 بهمن 1385 07:45
هیچ نسخه بدلی در تمام تاریخ نتوانسته است جای اصل را بگیرد. من هم نمیتوانم.
-
...
شنبه 30 دی 1385 19:02
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب / در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست
-
باز هم «یک»
سهشنبه 26 دی 1385 19:02
اواخر «بیلیاردباز»، صحنهای هست که در آن «سارا» (پیپر لاوری) رو به «ادی» (پل نیومن) میگوید «دوستت دارم» و باز میگوید و باز تکرار میکند. ادی میپرسد که «لازمه منم بگم؟» سارا جواب میدهد: «آره، خیلی هم لازمه. اگه یه مرتبه به زبون بیاری، دیگه هیچوقت اجازه نمیدم حرفتو پس بگیری.» همین.
-
۳
شنبه 23 دی 1385 07:29
خوش به حال شبها؛ کسی انتظاری ازشان ندارد.
-
مونولوگ (۱۹)
دوشنبه 18 دی 1385 19:01
میگفت: «تقصیر خودم بود؛ میدانستم عشق و نفرت دو روی یک سکهاند، اما باز شیر یا خط انداختم!»
-
Believe it or not
چهارشنبه 13 دی 1385 10:18
خسته میشویم. عادت میکنیم. فرو میرویم.
-
...
یکشنبه 10 دی 1385 15:16
اینجا تمام لحظههایش عصر جمعهست
-
حب ذات
پنجشنبه 7 دی 1385 06:30
دروغ میگوییم. دیگران را دوست نداریم؛ خاطرات خودمان با آنها را دوست داریم.
-
مونولوگ (۱۸)
دوشنبه 4 دی 1385 06:57
میگفت: «یا اول باش، یا اصلاً نباش.»
-
۲
جمعه 1 دی 1385 18:34
چیزی از عمر من و دنیا باقی نمانده است.
-
Fatal Hesitation
سهشنبه 28 آذر 1385 06:54
صدایت میزنم، برنمیگردی. نگاهت میکنم، برمیگردم، و میروم.
-
...
جمعه 24 آذر 1385 00:47
مانند سوسک میشوم آغاز توی سطل / میخوانم از غریبیام آواز توی سطل
-
زن به حکم زن بودنش
یکشنبه 19 آذر 1385 06:53
نوشته بود: «زنها، همیشه در لحظات بزرگ ترک و تسلیم، آنگاه که هر امیدی باطل مینماید، میآیند تا تو را وسوسه کنند و به زندگی بازگردانند.»* واقعاً؟ و موفق هم میشوند؟ *پرندگان میروند در پرو میمیرند / رومن گاری / ترجمه ابوالحسن نجفی
-
۱
چهارشنبه 15 آذر 1385 09:09
آدمها حرف میزنند تا خودشان را یادآوری کنند. موضوعات بهانهاند.
-
Ambition
شنبه 11 آذر 1385 17:50
با اهداف کوتاهمدت راحتترم.
-
مونولوگ (۱۷)
دوشنبه 6 آذر 1385 06:41
میگفت: «هیچچیز مثل تکرار زندگی را به ابتذال نمیکشد.»
-
...
پنجشنبه 2 آذر 1385 06:59
پیری و غربت و مهجوری و بیچیزی و عشق / چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشم
-
یک سوال دوستانه
سهشنبه 30 آبان 1385 06:22
چرا انگلیسیها Make New Friends، ولی ما دوستان جدید پیدا میکنیم ؟
-
گوسپندانه
شنبه 27 آبان 1385 07:28
چون و چرا مکن که در این کشتزار وهم / هر کس که چون نکرد و چَرا کرد، بهتر است محمدکاظم کاظمی
-
۰
سهشنبه 23 آبان 1385 09:51
بحثهای فلسفی تا وقتی که به نتیجه نرسیدهاند، جالبند؛ به محض اینکه جواب پیدا شد، ارزش بحثها به شکل غمانگیزی افت میکند.
-
دیشلمه
شنبه 20 آبان 1385 06:39
از آدمهای قندپهلو خوشم میآید.
-
...
دوشنبه 15 آبان 1385 07:49
باران که گرفت، غربتم را شستم
-
مونولوگ (۱۶)
دوشنبه 8 آبان 1385 08:53
میگفت: «شادی مشترک، جسمها را به هم نزدیک میکند و غم مشترک، روحها را.»
-
من هستم
چهارشنبه 3 آبان 1385 14:20
تقویم چیز مقدسی نیست. اصلاً تاریخ، به خودی خود، هیج ارزشی ندارد. قرار و مدارهایی که ما با خودمان و دیگران میگذاریم، به روزها و ساعتها اعتبار و اهمیت میدهد. امروز هم روز ویژهای نیست. نه قشنگتر از روزهای دیگر است، نه خوش آب و هواتر، و نه حتی طولانی یا کوتاهتر. اما برای من، امروز یک مرز است. مرز ورود و خروج. ورود به...