یکبار هم کسی مرا به «کنکور» تشبیه کرد. لابد به اینخاطر که «شرّ ِلازم» است. که مجبوری تحملش کنی و از «سدّ»ش بگذری، بلکه به جایی که دوستداری، برسی. که باید روزها و ماهها برایش وقت بگذاری، تا در چند ساعت تکلیف مسیر زندگیت را تعیین کند. و البته معمولاً به آنچه میخواهی، نمیرسی و پشیمان میشوی از آنهمه زجری که به پا-ش کشیدی و شبها که بیدار ماندی و لذتها که بر خودت حرام کردی و...
من کنکورم. به من دل نبندید. راه ِ آنچه میخواهید، از من نمیگذرد.
تو apply یی عزیزم!