دغدغه‌های حقیر یک آدم کم‌ظرفیت

یک‌موقعی کسی بود که از «بگذریم»های زیادی که می‌گفتم، گلایه می‌کرد. حالا نیست. هست البته، اما دیگر در مقامی نیست که گلایه کند. من هم دیگر زیاد نمی‌گویم «بگذریم.» قوت غالبم این‌روزها کلمه‌ی دیگری است: «خسته‌ام.»

بیشتر خستگی‌ام را کار روزانه باعث می‌شود. در واقع تنها نمود بیرونی ارتقای شغلی‌ام، همین خستگی ِ مدامی بوده که گاهی تا کلافگی ِ کامل می‌بَرَدَم. روزی که از خبرنگاری پارلمانی به دبیری سرویس رسیدم، پیش خودم خیال می‌کردم که حالا دست‌کم صبح‌هایم مال خودم است و دیگر مجبور نیستم صبح ِ زود از خواب بیدار شوم. نتیجه اما چیز دیگری بود. کار روزانه آن‌قدر فشار دارد که شب‌ها توانی برای ادامه‌ی «زندگی» ندارم. مثل جنازه می‌افتم زیر کولر و پای تلویزیون، و حداکثر حظّم از حیات، چای و سیگار است. بدی‌ش این است که زورم می‌آید زود بخوابم و به هر بهانه دنبال بهتر کردن یکی‌دو ساعت آخر شب می‌گردم. و البته معمولاً چیزی دستم را نمی‌گیرد. خستگی و دیرخوابی ِ شب، در نهایت صبح‌ها را هم خراب می‌کند.

در این سه‌ماهی که از ارتقای شغلی‌م می‌گذرد، بارها از فکرم گذشته است که «خب که چی؟» اصلاً قرار است آدم کار بیشتری بکند و پول بیشتری به‌دست بیاورد که چی بشود؟ مگر نه اینکه بناست زندگی بهتری داشته باشد؟ من که الآن رسماً از زندگی ساقط شده‌ام. پس خاصیتش چه بوده؟ عیبش اما این است که آن‌طرف ماجرا را هم می‌دانم. یعنی اگر دبیری را قبول نمی‌کردم، ممکن بود تا مدت‌ها هیچ شانس پیشرفت دیگری برایم پیش نیاید. و آن‌وقت از خودم می‌پرسیدم که تا کی می‌خواهی یک خبرنگار معمولی بمانی؟ پس کی قرار است پیشرفت کنی؟

می‌بینی؟ بازی ِ دو-سر-باخت است انگار. هر تصمیمی که بگیری، یک‌جور پشیمانی. یک‌بار دیگر هم گفته بودم: «دنیا جای بدی است.»

نظرات 10 + ارسال نظر
م.ب. سه‌شنبه 4 مرداد 1390 ساعت 12:35

انقد مسئولیت بعهده گرفتی که من و جواد مشترکا میدونستیم بزودی همچین پستی میای میذاری اینجا! دبیر شدی واسه اینکه بیای کارها رو مدیریت کنی، نه اینکه همه رو "انجام" بدی.

بنطرم یه جایی درون آدم هست که باید انرژی واسه کار رو از اونجا بذاری و البته اینجا جداست از اون جایی که انرژی زندگی باید تامین شه. آدمایی که بنظرم موفق بودن اینجوری بودن.

چقد غر زدم! همین کارا رو میکنیم طرف نمیاد وبلاگ آپ کنه دیگه! بقرعان :))

نقطه پررنگ پنج‌شنبه 6 مرداد 1390 ساعت 10:34 http://www.noghte-porrang.blogfa.com

سلام
مطلب جالبت رو خوندم
یه سری بهم بزن سند رییس جمهور رو ببین!
خوش باشی

زینب جمعه 7 مرداد 1390 ساعت 00:09

دنیا رو ما ساختیم...
مادرم همیشه از اینکه مردم پشت سرمون چی میگن ناراحته، همیشه دوس داری کاری بکنه که مردم نگن وای فلانی چه کار کرد.بیزارم از این حرفش.منم همیشه بهش میگم مردم کیان؟من و تو،خانواده مان همه و همه جز مردمیم اگه ما درباره مردم این حرفارو بزنیم اونا هم می زنن.
حالا قضیه همین است!!!دنیا رو کی ساخته؟
من و تو!!!ما جای بدی ساختیم ؟؟؟!!!

صدرا جمعه 7 مرداد 1390 ساعت 18:56 http://namaandan.blogspot.com

"بیگانگی از خود، حالتی از هستی است که در آن آدمی مقهور محصول کار و تولیدات خویش که عینیت و شیئیت یافته و به صورت نظام اجتماعی- اقتصادی در آمده اند، می شود تا بدانجا که هر گونه اختیار، اراده و کنترل از او سلب و فرصت خود شناسی از او ساقط می شود." (حضرت کارل مارکس) البته شاید وضع دیگه در این حد نباشه داریوش! ولی یکی از اصلی ترین ملاک های من برای کار کردن و انتخاب کار همیشه همین بوده، با طرح این سوال که کار برای من یا من برای کار ؟

مونا رجبی استرآبادی(به روایتی مونا دوشنبه 10 مرداد 1390 ساعت 11:18

عالی بود خیلی عالی بود
حوصله ی نصیحت کردن و غر زدن ندارم
و همینطور حوصله ی تحت تاثیر قرار دادن به شیوه فلسفی
چون این نوع زندگی برام خیلی خیلی آشناست مخصوصا کلافگی کامل ، جنازه پای کولر و تلویزیون ، بهانه ای برای بهتر کردن شبم و خستگی و دیرخوابی .......

[ بدون نام ] دوشنبه 10 مرداد 1390 ساعت 11:22

تصحیح میکنم به روایتی مونای پارسا:))

جواد یکشنبه 6 شهریور 1390 ساعت 12:53

انگار فقط من موندم که نظر بدم. خوب چی بگم چون از نزدیک شاهد ماجرام. هر شب در میون یا خونه من یا خونه تو همین بحثهاست و بعداز دو سه ساعت همنشنی و سیگار و قلیون و چایی تازه از هم می پرسیم چه خبر؟ و مثل سگ می خندیم و بعد یکی بلند میشه و گوروشو گم می کنه...
ولی به قول مسعود این حرفها رو میشد پیش بینی کرد چون میخوای کار رو تمام و کمال تموم کنی در حالی اصلا نیاز نیست اینطور باشه. روزنامه های مهمتر از روزنامه شما و دبیرهای گنده تر از تو، به تخمشان نیست چی میشه آخر روز ولی تو بنا به وضعیت ذاتی ات همچین آدم خری هستی و میخوای بهترین باشی.
زحمت دنیا و عقبی رو برا خودت نخر اخر

ghazal چهارشنبه 23 شهریور 1390 ساعت 02:21

vaghean donyaee badieee
khelii darde vali sakete.khoda hayolast.va man oro dost
daram.chon ke zanha hayolahara dost daran.
eno jaee shenidam.
man az bikari minalam va u dari minaliiiiiiiiiii

angeze man kar peda kardane va
angeze u????????????/

شازده شرقی چهارشنبه 23 شهریور 1390 ساعت 16:18 http://www.sh-sharghi.blogfa.com

بگذریم...

میترا سه‌شنبه 22 آذر 1390 ساعت 09:10

دیگه بگذریم نمی گی؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد