همهی این کارها برای بازآمدنِ او بود که تنها یکبار بههنگام کودکی به آن خانه آمده بود. و آندم که نوذر چرخِ کهنهپوش را به نفت آغشته میکرد، او در جایی بود. همیشه کسی در جایی هست و ما باید برویم بهسویِ او، و نمیدانیم او کجاست...
من ببر نیستم، پیچیده به بالای خود، تاکم / محمدرضا صفدری
سلام خوبی وبلاگ خیلی خوب وقشنگی داری خوشحال میشم اگه به سایت من هم سر بزنی در مور فروش اکانت های رپیدشیر و مگا آپلود هستش. منتظرتم راستی میشه یه لینک از سایت من تو وبلاگت بدی با همین عنوان فروش اکانت های رپیدشیر و مگا اپلود ؟ ایشالا جبران میکنم مرسی فعلا بایhttp://www.byrapid.com
دقت کردی هادی ملت آگاه هستند مثلا وقتی ما چیزی از خودمان نمی نویسیم و مثلا اسرار درونی که پر مخاطب هم هست را عیان نمی کنیم کسی محل سگ هم به ما نمی گذارد مثل همین نوشته خودت. اما تا از عمقمان چیزی در میاوریم و لو دروغ و خیال و خواب، سیل خروشان نظرات احساسی است که فوران می کند...
اما از دستشان
امان از دستشان
برای اقای جواد : گاهی همین که حرفی هم زدی خودش دنیای می ارزد نیاز نیست موجی از نظرات بیاید سراغتان
برای آقای هادی: نمی دانیم کجاست؟؟؟
وقتی کودک بودیم چقدر اتفاق های خوب می افتاد.گاهی اگه به کودک درون هم سری بزنیم شاید کمکمان کند.
آقا جان یه چیزی بنویس که ما هم بفهمیم اقلا!
لذت میبری از اعتراف مان به بی سوادی؟
پاسخ هم که نمیدهی، باز صد رحمت به جواد!!!
سلام دوست شرقی ام
اینجا فاصله به اندازه یک وبلاگ است
نزدیک تر از این می شود ؟!