خب که چه؟ من نه شاعرم و نه نویسنده. هیچ هم بلد نیستم کلمات را چنان کنار هم ردیف کنم که دل هر خوانندهای بلرزد. ولی راستش را بخواهی، هر وقت مینویسم، دل خودم میلرزد؛ بهخصوص وقتهایی که از تو مینویسم. بله، میدانم که این هنری نیست و کسی برای لرزش دل من تره خرد نمیکند، ولی خب، دنیای من به همین ذرهذرهها بند است و کاریش هم نمیشود کرد...
بیربط ۱: محسنخان نامجو جایی گفته بود که «عشق اول فقط یه خاطره است.»
بیربط ۲: همین محسنخان، همانجا بلافاصله افزوده بود که «عشق بعدی هماره فاجعه است.»
بیربط ۳: ما آدمهای خندهداری هستیم، رفیق!
برادر جان با این بی ربط گفتن شاید بشود من را گمراه کرد٬ اما مردم را نمی شود کرد.
به نظرم دنیای همه خنده دار است٬ منتها مال بعضی ها خنده اش تلخ تر است.
کاش هری بیاید و از قول من بگوید این سبک نوشته ها بیشتر به ما می چسبد.
واله شما اونقدر این واژه را خوب کنار هم چفت کردید که شاخ از سر خود واژه ها هم درامده چه رسد به اقا/ خانوم(.م.ب) که فعل کردن را اینقدر قشنگ استعمال می کند.
راستش را بخواهی دل ما هری ریخت پایین!
شما هم شاعری هم نویسنده اما رو نمی کنی....فککردی از قیافت معلومه مخصوصا وقتایی که سرطان وجدان می گیری ....سلام و احوالپرسی از دوستان!به دوستان دیگرتان سلام برسانید:-)
سلام !
فکر کنم این بار گستاخانه فکرهات رو به زبون آوردی!
مگه نه؟!
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون/
پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود/
سلام هادی عزیز
غم نان و غم عشق هر دو ریشه در نیاز دارند
هنگامی که عاشق از تنهایی می گریزد... ریشه در پیاز دارد...اشکت را بر گونه هایت جاری می کند!
گاه بزرگتر که می شویم تازه راه خانه کودکی را پیدا می کنیم
(بی ربطهای بی شماره)
بی ربط : ما بیشتر از آنکه خنده دار باشیم گریه دار هستیم
ما عشق را دوست داریم اما عاشق نیستیم
عشق را نباید خرید یا فروخت
عشق را باید نگه داشت
(دل کسایی رو لرزوندی ِخودت خبر نداری . کمی راجع به این فکر کن )
شاید تو هم زبان ابراز عشقت رو نداری!؟
(غزل بی ربط با قافیه عشق)...............
برادر نا امید نباش درست می شه
سلام چرا تو هر صفحه فقط دو تا پسته؟