از تهی سرشار

نوشته بود: «یک‌بار، یک‌بار، و فقط یک‌بار می‌توان عاشق شد: عاشق زن، عاشق مرد، عاشق اندیشه، عاشق وطن، عاشق خدا، عاشق عشق... یک‌بار، فقط یک‌بار. بار دوم، دیگر خبری از جنس اصل نیست. شوق تصرف، جای عشق به انسان را می‌گیرد؛ خودنمایی جای عشق به وطن را، ریا جای عشق به خدا را... یک‌بار، یک‌بار، و فقط یک‌بار. در عشق حرفه‌یی شدن ممکن نیست - مگر آنکه به بدکارترین ریاکار تن‌پرست بی‌اندیشه تبدیل شده باشیم.»*

اما بعضی‌ها همان یک بار را هم نمی‌توانند عاشق شوند؛ چون از ابتدا شوق تصرف، خودنمایی و ریا وجودشان را پر کرده است.

*یک عاشقانه آرام / نادر ابراهیمی

نظرات 3 + ارسال نظر
سیاوشی جمعه 7 مهر 1385 ساعت 13:03 http://mohbat.blogsky.com/

اول هر چی سلام متن جالبی بود به هر حال هر کس یک عقیده ای داره ازت می خوام به عنوان یک پسر الان که سید هم هستی دست علی یارت بیا و یک نظر کوچولو راجع به متنی که نوشته ام بده بالاخره تو یک خانواده مذهبی رشد کردی و از دید مذهبی می خوام چه نظری داری از وبلاگت هم خوشم اومده جالبه در نوع خودش اگه دوست داشتی بیا با هم لینک تبادل کنیم دست حق به همرات اگه عاشقی یا علی منتظرت هستم...

کمیل سه‌شنبه 11 مهر 1385 ساعت 23:36

سلام
با اجازه ی صاحبخونه
با نظرت موافقم.یادمه سر موضوعی مشابه به یکی از دوستانم گفتم:
ما آدمها تو بازی با خدا همه چی رو خراب کردیم!
واژه هایی که میتونستن از ما قداست ومعنی و جون بگیرن بواسطه جرزنی ما آدمها تو بازی با خدارنگ باختند!

هری هالر شنبه 29 مهر 1385 ساعت 02:07 http://wolfofdesert.persianblog.com

تو پوست مارا با این پوست انداختنت کندی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد